به سوی تجسم بهتر: قسمت دوم – چگونه موثرتر باشیم – تحلیلی Darkhorse



هر چه به خط قرمز نزدیکتر باشید کارآمدتر خواهید بود.

(ما به این احتمال اشاره کردیم که خط قرمز برای همه یکسان نیست – این به توانایی های شما به عنوان تصویرساز داده مربوط می شود. یک طراح اطلاعات فوق ماهر ممکن است خط قرمزی داشته باشد که تقریباً تا گوشه سمت راست بالا امتداد دارد. یک تازه کار ممکن است یک خط مستقیم از سمت چپ بالا به سمت راست پایین باشد.)

در هر صورت، شما می خواهید پیشرفت کنید. می‌خواهید پیش‌نمایش‌هایی داشته باشید که به گوشه سمت راست بالا نزدیک می‌شوند. چگونه آن را انجام می دهید

سوالات درست بپرسید

فرض کنید شما مقداری داده برای تجسم دارید. شفافیت یا تعهد بیشتر دنبال آن هستید؟ در اینجا چند سوال وجود دارد که می توانید از خود بپرسید:

  1. مخاطب هدف شما کیست؟

  2. نکته اصلی که می‌خواهید بیان کنید چیست؟

  3. می‌خواهید مخاطبانتان در مورد آن چه کاری انجام دهند؟

سعی کنید در حین بررسی این سوالات تا حد امکان دقیق باشید. حتی ممکن است به جاسازی آنها در یک مورد استفاده یا داستان کاربر کمک کند. فرآیند تقریباً مشابه مراحلی است که در صورت طراحی نرم افزار انجام می دادید.

چیزهایی که بیشتر تصمیم گرا هستند به سمت وضوح متمایل می شوند. اگر سعی می کنید مردم را راضی کنید، پس بیشتر در مورد تعامل است.

برای مثال، اگر در حال ساخت داشبورد مرکز کنترل ترافیک هوایی هستید، پس می‌خواهید وضوح پنج ستاره داشته باشید – مخاطبان شما در حال حاضر فوق‌العاده درگیر هستند. اگر می‌خواهید یک میلیون دوست جدید در فیس‌بوک به دست آورید، به تعامل پنج ستاره نیاز دارید – وضوح در درجه دوم اهمیت قرار دارد.

سیگنال را مشاهده کنید

تفکیک سیگنال از نویز ماهیت وضوح است. و وضوح جایی است که شما شروع می کنید. وسوسه نشوید که رقص بولونیا را تا زمانی که سیگنال را دریافت نکرده اید تصور کنید. این هشدار به شما می گوید که از چه نوع نموداری استفاده کنید، چه طرحی کار می کند و حتی کاربر چگونه می تواند بهترین تعامل را داشته باشد.

بسیاری از پروژه ها درست در اینجا به خطا می روند. شما به یک مفهوم عالی می پرید و فقط بعداً متوجه می شوید که داده ها از آن پشتیبانی نمی کنند. شما این کار را انجام می دهید زیرا طراحی یک چیز خلاقانه سرگرم کننده است، و تجزیه و تحلیل داده ها متأسفانه، در درجه اول سیگنال یاب عالی هستند. آنها در قلب تحلیلگر داده هستند. به همین دلیل تعداد آنها بسیار کم است.

من تا آنجا پیش می روم که بگویم تجسم داده ها یک نام اشتباه است. باید آن را تجسم سیگنال نامید. بررسی داده ها برای یافتن سیگنال چیزی نیست که شما باید آن را به دیگران بسپارید. این عمدتا برای کار شما است.

به نمودار خودکشی در مقاله قبلی برگردید. آیا فکر می کنید سازندگان پیش نمایش به طور تصادفی به این قالب خاص برخورد کرده اند؟ شدیدا شک دارم

حدس من این است که آنها مجموعه داده های بسیار بزرگتری را بررسی کردند که احتمالاً شامل نژاد، منطقه، وضعیت اجتماعی-اقتصادی و مجموعه ای از متغیرهای دیگر است. از طریق مطالعه دقیق، آنها دریافتند که گروه سنی یک سیگنال قوی است – شاید قوی ترین. آنها سپس تجسمی ساختند تا آن سیگنال خاص را به منصه ظهور برسانند. این تلاش است که بصری را بسیار مؤثر می کند.

من نمی توانم به اندازه کافی روی این موضوع تاکید کنم: سیگنال باید اول باشد، حتی اگر هدف شما مشارکت اولیه باشد.

تعامل را بهبود بخشید

مشارکت فرآیندی خلاقانه است، اما همچنان می تواند سیستماتیک باشد. در اینجا چهار کاری وجود دارد که می توانید انجام دهید:

1. رنگ برای تنظیم تن
تاثیر رنگ آنی است. می توانید از آن برای برانگیختن حالات مختلف، برانگیختن یک واکنش عاطفی یا جلب توجه به یک عنصر خاص استفاده کنید. به آن مانند موسیقی متن فیلم فکر کنید. این لحن را تعیین می کند.

با انتخاب پالتی که مناسب هدف شماست شروع کنید. قرمز پررنگ، خطرناک یا عصبانی است. نارنجی بازیگوش است. و غیره فقط زیاده روی نکنید. هر رنگی که استفاده می کنید جلب توجه می کند، بنابراین هر چه رنگ های بیشتری استفاده کنید، توجه مخاطبان شما بیشتر تقسیم می شود. خاکستری را فراموش نکنید. ممکن است از همه مفیدتر باشد زیرا اطلاعات را بدون رقابت برای جلب توجه منتقل می کند.



دیدگاهتان را بنویسید