پیوستن به Domo در مارس 2012. این یک شوک شناخته شده بود. برای اولین بار یکی از مسن ترین افراد اتاق بودم. و برای تکمیل آن، نیمی از تیم من هیچ یک از توصیه های سینمایی من را دریافت نکردند (“هیدر، من آنقدر بزرگ نبودم که فیلم های درجه بندی R را در زمانی که سوینگرز در سینماها بود تماشا کنم.”). من در یک استارتآپ با رشد بالا بودم و با گروهی از افراد کار میکردم که بسیار جوانتر بودند و از بسیاری جهات بیشتر از من در ارتباط بودند. می دانستم که باید بازی ام را تقویت کنم. باید چیزهای جدید را امتحان می کردم و موفقیت را با دید دیگری ارزیابی می کردم. هفته گذشته در یک پانل در مورد CMOها صحبت می کردم و خارج از یک استارت آپ به زندگی بازگردانده شدم. شرکت کننده با موهای خاکستری در کنار من یک مدیر ارشد در صنعت نشر کتاب بود. او در مورد این صحبت کرد که چگونه واقعاً “داده های بزرگ” به دست نیاورده است. او به تصمیم گیری های شهودی اعتقاد داشت و به این فکر می کرد که چگونه “ROI یک دست دادن” را اندازه گیری کند. همانطور که فکم را از روی زمین بلند کردم، متوجه شدم که درصد زیادی از همکاران CMO من هنوز هم مدرسه قدیمی هستند. خبر خوب این است که اکثر آنها در تلاش هستند به این دنیای بازاریابی جدید – دنیای دیجیتال و مبتنی بر داده – حرکت کنند. 10 ماه من در Domo به من تجربه ارزشمندی داد و راه را برای تبدیل شدن به یک CMO مبتنی بر داده هموار کرد. بنابراین فکر کردم چند پیشنهاد برای آن سگ های پیری مثل من که سعی در یادگیری چند ترفند جدید دارند به اشتراک بگذارم. پس کمربندهای ایمنی خود را ببندید. بازاریابی در قرن بیست و یکم فقط هیجان انگیزتر می شود. من، به عنوان یک، مشتاقانه منتظر سفر هستم.
از بچگی خیالم راحت بود که جوانترین آدم در یک مکالمه بودم. من دو خواهر بزرگتر و دو پدر و مادر پر انرژی داشتم که دوست داشتند در اطراف میز شام با هم بحث کنند و درباره همه چیز بحث کنند. من یک سال زودتر مهدکودک را شروع کردم و قبل از اینکه به سن رای دادن برسم به دانشگاه رفتم. من حداقل 15 سال را در شرکت های بزرگ و خفه کننده (SAP، ORCL) کار کردم، جایی که معمولاً جوان ترین و یکی از آینده نگرترین افراد تیم بودم. حالا متوجه شدم که نباید لاف بزنم – مثل این بود که سریع ترین اسب در کارخانه چسب بودم.