همه تصمیم می گیرند. هر ساعت، هر روز هنگام تلاش برای بهبود فرآیندهای تصمیم گیری تجاری، ما تمایل داریم این واقعیت ساده را فراموش کنیم. مدیران ارشد و مدیران تنها کسانی نیستند که انتخابهایشان بر عملیات و سودآوری تأثیر میگذارد: تقریباً همه کارمندان میتوانند از طریق عادتهای محل کار، فناوریهایی که استفاده میکنند (یا سوءاستفاده میکنند) و نحوه واکنش آنها به شرایط پیشبینی نشده یا چالشبرانگیز بر این موارد تأثیر بگذارند. در واقع، اصطلاح «تصمیمگیرنده» میتواند برای هر کسی صدق کند – و این سؤالات بزرگی را در مورد اینکه چگونه و برای چه کسی ابزارهایی را برای کمک به بهبود این تصمیمها ارائه میکنیم، ایجاد میکند.
این تصمیمها به لطف حجم وسیعی از دادههایی که در اختیار داریم، باید کارآمدتر و پیشگیرانهتر از همیشه باشند. با این حال تعداد بسیار کمی از کسب و کارها موفق شده اند که داده های خود را به اقدامات مؤثرتری تبدیل کنند. این عمدتا به این دلیل است که هوش تجاری سنتی (BI) و ابزارهای تحلیلی به سادگی آنچه را که در یک موقعیت یا فرآیند خاص رخ داده است، توصیف می کنند. آنها نمیتوانند یا نمیتوانند برای کمک به تصمیمگیرندگان برای ایجاد درک و سپس پاسخ به آنچه که به دست آوردهاند، تلاش بیشتری کنند.
اگر واقعاً میخواهیم بر اساس دادهها تصمیمات بهتری بگیریم، باید تجدید نظر کنیم که چه کسی و چگونه به آن دسترسی دارد. با دموکراتیک کردن ابزارها و پلتفرم هایی که کارکردهای تجاری را بهینه می کنند، به جای توصیف ساده وضعیت موجود، کسب و کارها می توانند نه تنها عملکرد کلی خود را بهبود بخشند، بلکه سطح انسجام و همکاری بین تمام سطوح سازمان از اتاق پست تا اتاق هیئت مدیره را نیز بهبود بخشند.
اسطوره تصمیم گیرندگان
بسیاری از سازمان ها به اشتباه تصور می کنند که تصمیم گیرندگان کلیدی آنها کسانی هستند که در هیئت مدیره می نشینند یا در عنوان خود یک “C” دارند. در واقع، مهمترین تصمیم گیرندگان اغلب کارکنانی هستند که مستقیماً در عملیات شرکت دارند. به عنوان مثال، پدیده «دستگاه خود را بیاورید» را در نظر بگیرید، که در آن مدیران تصمیمگیرنده مانند CIOها در انتخاب کارمندانی که ظاهراً تحت کنترل آنها هستند، از دست دادهاند. کل جنبش “Shadow IT” نتیجه این است که کارمندان امور را به دست خود می گیرند – نشان می دهد که نه تنها توانایی انجام این کار را دارند، بلکه انتخاب های آنها می تواند بر عملکرد کل سازمان در زمینه هایی مانند امنیت و امنیت تأثیر بگذارد. حریم خصوصی داده ها
پدیده BYO – که به برنامهها و حتی سرویسهای ابری گسترش یافته است – به وضوح نشان میدهد که کسبوکارها باید راهحلهای بهتری را نه تنها در سطح اجرایی، بلکه در سراسر سلسله مراتب سازمانی خود پرورش دهند. این امر مستلزم آن است که IT تجدید نظر کند که چه کسی به ابزارها و پلتفرمهای نرمافزاری که تصمیمگیری را بهبود میبخشد دسترسی پیدا میکند و در نهایت از چه ابزارهایی استفاده میکند. تصمیم گیرندگان تاکتیکی – کسانی که با مشتریان و عملیات پردازشی روبرو هستند – با مسائل متفاوتی نسبت به تصمیم گیرندگان اتاق هیئت مدیره استراتژیک روبرو هستند، اما داده هایی که آنها بر آنها تکیه می کنند از بسیاری از منابع سازمانی و خارجی یکسان می آید.
آیا همه افراد در سازمان برای کار بهتر به BI و پلتفرم های تجزیه و تحلیل نیاز دارند؟ احتمالا نه. پلتفرمهای BI و تجزیه و تحلیل تنها به مجموعهای از نیازهای نسبتاً خاص پاسخ میدهند. اما طیف گستردهای از کسبوکارها، با مسئولیتها و الزامات پشتیبانی بسیار متفاوت، به نرمافزار بهینهسازی و تصمیمگیری کسبوکار نیاز دارند که نه تنها هوش مورد نیاز را به آنها میدهد، بلکه قابلیتهای مشارکتی و پاسخگویی را نیز برای رسیدگی مؤثر به هر موقعیتی به آنها میدهد. برای رفع نیازهای همه این تصمیم گیرندگان، فناوری اطلاعات باید ابزارهایی را در اختیار آنها بگذارد که نه تنها به داده های مورد نیاز آنها دسترسی داشته باشند، بلکه عملکرد آنها را بر اساس نوع تصمیماتی که انتظار می رود اتخاذ کنند، سفارشی کند
پر کردن «شکاف اقدام»
تحقیقات IDC نشان می دهد که در طول 12 ماه گذشته، نزدیک به 75 درصد از کارمندان تلاش می کنند تا بر اساس داده های خود عمل کنند. این فلج تصمیم ناشی از روشی است که BI و پلتفرمهای تحلیلی به طور سنتی دادهها را تحویل میدهند: به عنوان مجموعهای از معیارهای مجزا بدون هیچ گونه محدودیتی در زمینه یا تداوم. حتی تحلیلگران باتجربه ترجمه این داده ها را به راهی برای حل مشکلات تجاری دشوار می دانند. همچنین، بیشتر این «گزارشها» بعد از واقعیت میآیند، به این معنی که بیشتر زمان صرف تعیین اینکه چرا اتفاقی افتاده است، توافق بر سر آن حقایق، سپس، و تنها پس از آن، شروع فرآیند تصمیمگیری میشود.
چگونه می توانیم شکاف بین اطلاعات و عمل را پر کنیم؟ چگونه استراتژی کلی سازمان را فعال می کنیم و سپس اهداف متقابل کارکردی را تجزیه می کنیم، سپس معیارهای فردی را که شفاف هستند و همه مرتبط با استراتژی هستند، اما به معنای فردی تأثیرگذار هستند. در این مورد، ما نقش نرم افزار را در فرآیند تصمیم گیری بیشتر گسترش می دهیم. پلتفرم های بهینه سازی کسب و کار به مدل سازی نتایج احتمالی تصمیماتی که کارمندان یا مدیران ممکن است بگیرند کمک می کند. آنها باید از همکاری بیشتر در فرآیند تصمیم گیری حمایت کنند و به چندین کارمند یا گروه اجازه دهند تا نتایج مدل شده و زمان واقعی انتخاب های خود را بررسی، آزمایش و مقایسه کنند. و آنها باید تأثیر اقداماتی را که در نهایت کسب و کار انجام می دهد اندازه گیری کنند – به طوری که هم کارمندان و هم خود نرم افزار بتوانند از این تجربه بیاموزند.
برای تبدیل دادهها به تصمیمهای خوب – و بهینهسازی عملکرد کسبوکار – باید از محدوده سنتی BI، تجزیه و تحلیل و تجسم فراتر برویم تا همه جنبههای سازمان را گرد هم بیاوریم و به همه کاربران دسترسی پیدا کنیم، نه فقط IT یا تحلیلگران. این امر در مورد روشی که نرمافزار دادهها را زمینهای میکند صدق میکند: برای مثال، ابر تجاری خود Domo، از مجموعهای از اتصال دهندههای داده و ابزارهای تجسم استفاده میکند تا به معنای واقعی کلمه تصویری کامل از وضعیت به کاربران ارائه دهد، نه مجموعهای از بخشهای متفاوت. اما این نیز در مورد روشی است که تصمیم گیرندگان در تمام سطوح سازمان را با یک پلت فرم مشترک برای آزمایش، بحث، مقایسه و تصمیم گیری در مورد پاسخ های خود به چالش های تجاری ارائه می دهد. ابر کسب و کار خود شامل ویژگیهایی است که از رسانههای اجتماعی و اپلیکیشنهای موبایل الهام گرفته شده است تا رویکردی دقیقتر و مشارکتیتر برای تصمیمگیری در زمان واقعی را تشویق کند، نه روزها یا هفتهها پس از این واقعیت.
همه تصمیم می گیرند، اما نه همیشه با هم. برای بهینه سازی واقعی عملکرد، رهبران کسب و کار نه تنها باید تشخیص دهند که تصمیم گیرندگان خارج از C-suite وجود دارند، بلکه هر تصمیم گیرنده نیازهای منحصر به فرد خود را دارد. وقتی یک پلتفرم نرم افزاری بتواند این تنوع را در نظر بگیرد و در عین حال افراد را برای هماهنگ کردن اقدامات خود گرد هم بیاورد، نتایج به وضوح نشان می دهد که آنها تصمیم درستی گرفته اند.