جیم رودن بازاریاب بازاریاب است. با بیش از 20 سال تجربه در بازاریابی، مدیر عامل شرکت بازاریابی رسانههای اجتماعی Spredfast، این رشته را از چندین مرحله عبور کرده است – از شهود تا تمرکز بیش از حد بر روی دادهها – و ورود رسانههای اجتماعی به میدان بازی را تماشا کرده است.
در این چشمانداز دیجیتالی که به سرعت در حال تحول است، رسانههای اجتماعی در نقطه عطفی قرار دارند. ما با جیم به گفت و گو نشستیم تا بفهمیم رسانه های اجتماعی برای شرکت ها – به ویژه در سطح سازمانی – چه معنایی دارند و او بزرگترین فرصت ها را برای کسب و کارها برای افزایش مخاطبان خود در کجا می بیند.
بیایید با صحبت در مورد Spredfast شروع کنیم. یک دهه است که وجود دارد. جایگاه آن در بازار چگونه است؟
ماموریت ما این است که کسب و کارها را با افرادی که بیشتر به آنها اهمیت می دهند مرتبط کنیم. هر کاری که ما انجام می دهیم بر این است که چگونه شرکت ها می توانند از شبکه های اجتماعی برای ایجاد ارتباط بهتر با مصرف کنندگان و مشتریان استفاده کنند. ما یک پلتفرم و یک شرکت طراحی کردهایم که برای پاسخگویی به نیازهای سازمانهای بزرگتر در حوزههای عمودی که اجتماعی واقعاً غالب است، طراحی کردهایم، زیرا کاربران اینجا هستند. ما ساخته شده ایم تا به آنها کمک کنیم تا به پیچیدگی ها و چالش های پیش روی کسب و کارها رسیدگی کنند.
و آیا کسب و کارها از ایده رسانه های اجتماعی استقبال می کنند؟
استیو جابز در سال 1984 یک سخنرانی عالی در موسسه آسپن ایراد کرد. او استدلال می کند که جامعه به زمان نیاز دارد تا واقعاً بفهمد پتانسیل واقعی هر رسانه جدید چیست. نمونه اش تلویزیون بود. برای 10 سال اول اساساً رادیو تصویری بود. سپس متوجه شدیم که میتوانیم دوربینها را به رویدادهای زنده بفرستیم و ناگهان میتوانیم مردم را به گونهای سرگرم کنیم که قبلاً هرگز انجام نشده بود.
ده سالی که از شبکه های اجتماعی می گذرد، فکر می کنم ما در وضعیت مشابهی هستیم. در ابتدا مانند سایر رسانه های دیجیتال با آن برخورد می شد. همه چیز بر سر برداشت ها بود. من فکر می کنم ما در حال حاضر در مکان دیگری در حال تکامل هستیم. ما به ریشه های رسانه ها برمی گردیم: ارتباط مردم. من فکر می کنم این تکاملی است که ما در کل بازار شاهد آن هستیم. این کانالی است که در آن کاربران متفاوت از هر کانال دیگری تعامل دارند.
ما در آغاز ساخت این روایت جدید هستیم، اما مفهوم در پایان آغاز است. ما احساس می کنیم که در پایان تبلیغات هستیم و به سمت آنچه رسانه های اجتماعی واقعاً برای تجارت خواهند بود، حرکت می کنیم.
به نظر شما نشانه های اصلی این تکامل چیست؟
من فکر میکنم سه نیرو وجود دارد که رسانههای اجتماعی را وارد فاز بعدی تجارت میکند:
اولین مورد این است که چگونه شبکه های اجتماعی واقعاً به یک کانال ارزشمند در سازمان تبدیل می شوند. تا کنون تعیین مقدار آن دشوار بوده است، اما شرکت ها باید شروع به بررسی آن کنند.
دوم این است که ما واقعاً در حال بیدار شدن با خطراتی هستیم که در رسانه های اجتماعی وجود دارد. اجتماعی وسیله ای برای ارتباط یک به یک است. از دیدگاه برند، شما واقعاً روی صحنه هستید و با افراد تعامل دارید.
توانایی مدیریت این امر به روشی بسیار امن در حال حاضر در لیست است. شرکت ها از خود می پرسند که “آیا ما ساختار حاکمیتی خوبی از نظر اجتماعی داریم؟”
سوم، قبلاً دیدهایم که اجتماعی میتواند برای خوب یا بد استفاده شود. این می تواند تأثیر مثبتی بر زندگی ما داشته باشد یا می تواند تأثیر منفی در سطح بسیار شخصی داشته باشد.
اکنون فرصتی برای اکوسیستم اجتماعی وجود دارد تا رسانه ها را در جهتی مثبت شکل دهد – تمرکز بر ساختن جامعه، ارائه و ترویج مثبت بودن – و در عین حال، تشویق به بحث آزاد.
به هر حال، برندها میخواهند جایی باشند که مثبت باشد. این فقط برای جامعه خوب نیست. برای تجارت هم خوبه من فکر می کنم که این موضوع واقعاً بزرگی است که در حال پیشرفت است. این چگونه جامعه را بهتر می کند و نقش برند در این میان چیست؟
آیا فکر میکنید برندها مسئولیتی برای نشان دادن مثبتاندیشی میبینند یا فکر میکنید این بیشتر یک فرصت برای آنهاست؟
برندها قطعا آن را به عنوان یک فرصت می بینند. اما من میتوانم بگویم که برندهای آگاهتر اجتماعی در حال حاضر آن را به عنوان یک مسئولیت میپذیرند و از پلتفرمها در آن زمینه استفاده میکنند.
این چیز جذاب در مورد آن است. شما نه تنها برندهایی را میبینید که انتظار دارید پیشرفت کنند – مانند فیسبوک و Whole Foods که در مورد مواردی مانند برابری ازدواج صحبت میکنند – بلکه مارکهایی را میبینید که انتظار ندارید از رسانههای اجتماعی برای صحبت از طرف DACA استفاده کنند. مسائل مربوط به نیروی کار
در اینجا در Spredfast، ما معتقدیم که باید از صدای خود برای حرکت دادن گفتمان رسانه های اجتماعی در جهت مثبت استفاده کنیم.
در سمت فرصت، فرصتی برای تغییر برداشت مردم از برند شما وجود دارد. آنها ممکن است مفاهیم قدیمی در مورد اینکه شما چه کسی هستید، داشته باشند، و گفتن داستان در این زمینه واقعا راهی برای جذب مردم به روایت شما است.
به عنوان مثال، جنرال الکتریک، یک تجارت که یکی از قدیمی ترین و معتبرترین سازمان های مهندسی در ایالات متحده است، در حال انجام کارهای شگفت انگیز با مزارع بادی است. آنها کار بزرگی انجام دادهاند تا طرز فکر مردم در مورد کسبوکارشان را دوباره چارچوببندی کنند.
در یک یادداشت جانبی، فکر میکنید بزرگترین اشتباهی که رهبران کسبوکار با رسانههای اجتماعی مرتکب میشوند چیست؟
آنها فرصت داده ای را که با شبکه های اجتماعی دارند تشخیص نمی دهند. آنها از داده هایی که شبکه های اجتماعی در اختیارشان قرار می دهند استفاده نمی کنند. آنها به آن بهعنوان چیزی فکر میکنند که میتوانند فهرست سطل خود را بررسی کنند، اما نمیدانند که میتوانند بهطور داوطلبانه بینشهای عمیقی را که بین صدها میلیون نفر مخاطب به اشتراک گذاشته میشوند، به دست آورند.
آنها پیش از این هرگز به تعامل مستقیم با مصرف کننده در چنین مقیاسی دسترسی نداشته اند. داده هایی وجود دارد که می تواند چیزهای زیادی را به شما اطلاع دهد.
در نقش خود به عنوان CMO، چه داده هایی نیاز دارید تا کار خود را به خوبی انجام دهید؟
من دو مجموعه داده دارم که به آنها نیاز دارم. اولی داده هایی است که به توضیح تاثیر بازاریابی بر اهداف کلی سازمان کمک می کند. من به داده های سرب و ورودی خط لوله نیاز دارم. من باید بتوانم به سازمان گسترده تر تأیید کنم که بازاریابی در حال مشارکت است.
مجموعه دیگری که به آن نیاز دارم داده هایی است که از ایجاد و ایده پشتیبانی می کند. بخشی از کار ما در بازاریابی توسعه برند و توسعه پیام است. روایات و داستانهای زیادی با این موضوع همراه هستند و داشتن دادههایی در پشت آن به اثبات تصورات و ایدههای ما کمک میکند. آیا واقعا مخاطب موبایلی وجود دارد؟ این کانال چطور؟ آیا این مخاطب مناسب برای ماست؟
همه این داده ها از ایده و خلقت ما حمایت می کنند. این به ما اعتماد به نفس می دهد تا به کانال های جدید، داستان های جدید و بازارهای جدید تبدیل شویم. این از هدف ما برای توسعه مداوم برند پشتیبانی می کند.
رابطه بین مدیر عامل و مدیر عامل چگونه باید باشد؟ و در واقع چه شکلی است؟
یکی از وظایف من به عنوان CMO این است که به طور منظم زمینه بازار را به مدیرعامل ارائه کنم. او اغلب وقت برای انجام این کار نخواهد داشت. یادآوری این سفر مدیر عامل از جلسه مالی تا جلسه مشتری، از طریق جلسه فروش و جلسه تحقیق و توسعه بسیار مهم است. آنها همیشه زمینه را تغییر می دهند.
به عنوان یک رهبر، وظیفه شما این است که به آنها زمینه بدهید. یک روایت ساده به آنها ارائه دهید و داده هایی را در اختیار داشته باشید تا تحلیل خود را دو برابر کنید. بنابراین می توانم به مدیر عاملم بروم و بگویم: «در اینجا سه روندی است که با مشتریان ما اتفاق می افتد. دفعه بعد که با مشتریان صحبت می کنید سعی کنید آنها را در گفتگو با مشتریان مطرح کنید.”
با ارزش ترین شرکت های دنیا به خاطر برندشان ارزشمند هستند نه به خاطر محصولاتشان. این دارایی است که بادوام ترین است.
با این حال، بیشتر صنایع قدرت یک برند را درک نمی کنند. شما باید مدیر عامل خود را به اخلاق تکامل برند و ایجاد یک پلتفرم برند که ارزش تجاری بلندمدت ارائه می دهد، متصل کنید.
برخی از رهبران مورد تحسین چه کسانی هستند؟ به چه کسی توجه کنیم؟
من از ملاقات با میشل اوباما در سال گذشته در کنفرانس مشتری خود بسیار لذت بردم و مجذوب تماشای دومین نمایش او هستم. من فکر میکنم او نمونهای شگفتانگیز از کسی است که با نفوذ و انگیزه رهبری میکند، و همیشه مکالمه را به جای غیرممکنها به سمت ممکنات میکشد.
تغییر از افرادی اتفاق میافتد که ایدهشان را به جلو میبرند و انرژی آنها شما را با خود همراه میکند. من برای دیدن دومین بازی او بسیار هیجان زده هستم زیرا می دانم که حتی بهتر از اولین خواهد بود.
من همچنین به کریس تامپکینز، مدیرعامل قدیمی پاتاگونیا نگاه می کنم. شوهر او داگ تامپکینز بود که بنیانگذار The North Face بود. آنها 10 میلیون هکتار زمین پارک در شیلی را به دولت هدیه دادند تا به ایجاد یکی از بزرگترین ذخایر طبیعی در جهان کمک کند. من فکر میکنم این یک مثال عالی از این است که چگونه شما، بهعنوان یک رهبر شرکت، میتوانید موضع بگیرید و از ثروتی که ایجاد کردهاید برای نسلهای آینده بهخوبی استفاده کنید.
پاتاگونیا به عنوان یک شرکت دائماً به تأثیر محصولاتی که می فروشد فکر می کند. یک درصد از هر چیزی که می سازند به سیاره زمین برمی گردد. آنها بازار پشم ارگانیک را برای جایگزینی تاثیر محصولات ساخته شده با مواد مصنوعی ایجاد کردند و ژاکت های خود را از پلاستیک بازیافتی می سازند.
همچنین، آنها به شما خواهند گفت که به خرید محصولات خود ادامه ندهید. اگر سال گذشته یک ژاکت خریدید، امسال نیازی به خرید کت دیگری ندارید. این یک پیام کاربر جذاب است.
وقتی در دفتر نیستید چگونه آرام می شوید؟
وقتی احساس می کنم دارم یاد می گیرم از همه بیشتر خوشحال می شوم. من در مرحله ای از زندگی ام هستم که این فرصت را دارم که برای یادگیری چیزهای جدید وقت بگذارم.
نوع لذت گناه من این است که افراد حرفه ای را استخدام کنم تا به من بیاموزند چه کاری را به خوبی انجام می دهند. من یک معلم گیتار واقعا عالی دارم و هر هفته فقط می نشینیم و تمرین می کنیم و در مورد تئوری موسیقی صحبت می کنیم. من پنج سال است که این کار را انجام می دهم و در گیتار بهتر می شوم. من اهل هنر نیستم، اما موضوع این نیست. من واقعاً علاقه مندم که یاد بگیرم کارها چگونه کار می کنند.
در مورد تناسب اندام هم همینطور است. من یک مربی واقعا عالی دارم که در حین انجام آن به من می آموزد که چه کاری انجام می دهیم. برای من، یادگیری آرامشبخش است و فکر میکنم فرصتی برای استخدام یک متخصص برای راهنمایی من در این فرآیند یادگیری، پولی است که به خوبی خرج میشود.
از هر زمان دیگری راحت تر است که همه چیز را خودتان یاد بگیرید. اما تماشای مداوم این مطلب در یوتیوب و خلاصه کردن دادههای موجود در آن، در مقایسه با اینکه تقریباً میتوانید به کلاس درس بازگردید و فقط جذب و درک کنید، بیش از حد شناختی است.
بعدش چیه؟
من از زمانی که تقریباً نزدیک به شروع آن برای تجارت است، در رسانه های اجتماعی بوده ام، و فکر می کنم اکنون در حال تکامل به جایی هستیم که واقعاً شروع به دیدن اینکه در آینده چگونه خواهد بود. من واقعاً از جنبش مثبت گرایی در رسانه های اجتماعی الهام گرفته ام و اگر بتوانم می خواهم بر آن تأثیر بگذارم.