مانند بسیاری از وبلاگ های اجتماعی Domo، وبلاگ من به همین ترتیب شروع می شود: “وقتی برای اولین بار در مورد آزمایش اجتماعی Domo شنیدم…” نگران بودم که در گرداب فیس بوک که در دسامبر 2008 برای اولین بار به آن ملحق شدم، غرق شوم. ساعتها صرف یافتن تمام اقوامم (من بسیاری از آنها هستم) و دوستانی که مدتهاست از دبیرستان و دانشگاه گم شدهاند را میگذراند. من وقتم را صرف پاپ نویسی (نه در نوع کاتولیک رومی) نکردم، بلکه به زندگی دیگران رسیدم. دیدن اینکه چگونه مردم در طول سال ها تغییر کرده اند، همه چیز بسیار جذاب بود. اما وقتی فهمیدم بیشتر از اینکه با بچه هایم در اینترنت می گذرانم، متوقف شدم. من در حال حاضر یک شغل تمام وقت در یک زمینه کاملاً جدید دارم، یک دختر نوجوان و یک پسر 10 ساله که درگیر فعالیت های متعددی هستند، شوهری که هنوز از گذراندن وقت با من لذت می برد، مسئولیت های کلیسا و جامعه، دوستان و گاهی اوقات حتی من مرخصی برای برخی از علایق دیگرش چطور میتوانم روی این آزمایش اجتماعی کار کنم؟ بنابراین به خانه آمدم و به دخترم گفتم که به او پول می دهم تا این کار را برای من انجام دهد. او در مورد پول هیجانزده بود، اما من حدس میزنم که او زندگی آنلاین خودش را دارد و نمیخواهد برای من یک زندگی آنلاین ایجاد کند، بنابراین به این خوبی کار نکرد. ناگفته نماند که من زمان لازم را برای این آزمایش صرف نکردم. من چند نشان اینجا و آنجا سنجاق کردهام، اما وقتی به پست کردن چیزی فکر میکنم، اغلب تگ #domosocial را فراموش میکنم. از خدایان فناوری برای برنامه های اجتماعی در اندروید تشکر کنید. اگر برنامه های تلفن همراه نبود، وضعیت من حتی بدتر بود. من 25 برنامه اجتماعی را در تلفنم دارم که در حین انتظار در دندانپزشکی یا شروع مسابقه شادی آنها را دانلود و بررسی کرده ام، اما برای همه برنامه های مورد نیاز در آزمایش اجتماعی برنامه ای ندارم. با وجود کمبود وقت، توانستم چند نکته را از این آزمایش یاد بگیرم: من هیجانزدهام که به این موضوع ادامه میدهم و چیزهای بیشتری کشف میکنم، و چه کسی میداند، شاید بتوانم خودم را متقاعد کنم که فقط به این دلیل که سرگرم کننده است به این معنی نیست که اولویت کمتری دارد.