من این را طولانی تر از حد معمول ساختم زیرا وقت کوتاه کردن آن را نداشتم.
– بلز پاسکال
روز قبل داشتم به یک پادکست گوش می دادم. سخنران نظریه ای را ایجاد کرده بود که واقعاً تفکر او را تحت فشار قرار داد. او در آستانه درک بود. از خود راضی به شانه ام زدم. تونستم بفهمم مشکلی نیست
اما بعد کمی بیشتر به آن فکر کردم. میتوانستم ایده را کاملاً شکلگرفته بفهمم، اما فقط به این دلیل که شخص دیگری کار سخت تدوین آن را انجام داده بود.
آیا می توانستم به تنهایی به این ایده بیافتم؟ راهی نیست.
پارادوکس درخشندگی
به نظر می رسد میزان هوش مورد نیاز برای درک یک ایده با درخشندگی آن نسبت معکوس دارد. اولین حدس من: ایده های عالی تقلبی هستند، ایده های حاشیه ای نه.
بیایید یک مثال بزنیم. برای هزاران سال، بانکداران، بازرگانان و ریاضیدانان سعی کرده اند معادلات ساده را بدون عدد صفر حل کنند (اعداد رومی را در نظر بگیرید). پیشرفت در ریاضیات مانع شد، و تجارت و امور مالی تا حدودی دشوارتر از آنچه باید بود. این وضعیت برای قرن ها ادامه داشت. مردم نمیتوانستند چیزی را به حساب نیاورند.
سرانجام، برخی از ذهنهای باهوش در هند ایده صفر را رایج کردند و عدد کوچک راه خود را در خاورمیانه و در نهایت بقیه جهان باز کرد.
اکنون در حال آموزش این مفهوم به کودکان سه ساله هستیم. و آنها تحت تاثیر قرار نمی گیرند.
ما ایده های بزرگ را بدیهی می دانیم زیرا آنها بسیار بدیهی به نظر می رسند. عکس آن نیز صادق است. هرچه این ایده نیمه کاره تر باشد، بیشتر احتمال دارد که فکر کنیم احمق هستیم – به خصوص وقتی خارج از حوزه تخصصی ما باشد.
این پیامدهای زیادی برای تجسم داده ها دارد. ایجاد یک تجسم واضح اغلب سخت است. به دو تصویر زیر نگاهی بیندازید که هر کدام بر اساس مجموعه داده های مشابهی هستند.
پیچیدگی اولی آن را چشمگیر می کند. نمودار دوم نه چندان. اما وقتی سعی میکنید نتایج را تفسیر کنید، نتیجه دوم برنده میشود.
همین امر در مورد علم داده و تجزیه و تحلیل نیز صدق می کند. فرض کنید من میتوانم از یک مدل تقویت گرادیان برای پیشبینی احتمال تبدیل شدن یک نوجوان به سوپراستار NHL استفاده کنم. یا می توانم از جدول محوری برای دریافت همان پاسخ اما با دقت کمتر استفاده کنم. اولی چشمگیر به نظر می رسد. اما دومی تقریباً به طور قطع مؤثرتر است.
کوتاه کردن محصولات شما
یک نقل قول عالی از آلبرت انیشتین وجود دارد: “همه چیز باید تا حد امکان ساده باشد، اما نه ساده تر.”
توجه داشته باشید که او نمی گوید: «همه چیز باید به همان اندازه که لازم است پیچیده شود، اما نه پیچیده تر، او تشخیص می دهد که فرآیند خلاقیت تقریباً همیشه فراتر از آن است.» ما به جای پیچیدگی می رسیم و سپس برای ساده سازی دوباره کار می کنیم. اینگونه ایده ها شکل می گیرد – درخت رشد می کند و سپس هرس می شود. و سپس میوه می دهد.
با تمرکز بر نمونه های اولیه و حداقل محصولات قابل دوام، تصور اینکه می توانید از کوچک شروع کنید و سپس در نقطه مناسب متوقف شوید، آسان است. اما واقعاً چند وقت یکبار آن را درست می کنیم؟ من گمان می کنم که ما بسیار بیشتر از آنچه می دانیم هستیم. وسوسه اضافه کردن ویژگی ها و افزایش دقت قوی است. با این حال، ما هرگز مرحله طراحی در مورد ساده سازی نداریم. حتی به ذهن ما هم نمی رسد.
حدس دوم من: ایده های عالی نیاز به هرس دارند
اگر دیدگاه خود را معکوس کنید، متوجه خواهید شد که این فرآیند به طور طبیعی تر اتفاق می افتد. مانند یک مدل ساز یا طراح فکر نکنید و مانند یک تصمیم گیرنده فکر کنید. این در مورد به حداکثر رساندن سادگی نیست، بلکه درک میزان شواهد مورد نیاز برای تصمیم گیری با اطمینان است.
آستانه اطلاعاتی که تصمیم را لغو می کند چیست؟ یا به بیان ساده تر، چیست حداقل شواهد مورد نیاز?
این باید ستاره راهنمای شما باشد. حداقل مدرک مورد نیاز MNE. ام، آن، هی و برای کمک به یادآوری، از آنما دریایی به عنوان یک دستگاه MNEmonic استفاده می کنیم.
از نزدیک به این موجود نگاه کنید. توجه داشته باشید که شاخک های کافی برای صید ماهی مورد نیاز خود دارد.
چگونه می توانم به راحتی بدانم اگر بیش از حد داشت، چاق می شد.
(در واقع، بخشی از چرخه زندگی شقایق شامل مرحلهای است که برخی از شاخکهای ضعیفتر یا نابجای آن میافتند*. این فرآیند خود هرس کردن است که آن را حتی موثرتر میکند.)
شما می گویید همه اینها خوب و خوب است، اما چگونه آن را عملی کنیم؟
با کاربران واقعی زود و اغلب صحبت کنید. ماکت ها، نمونه های اولیه و مدل های اسباب بازی را به آنها نشان دهید. اما فقط از آنها نپرسید که آیا آن را دوست دارند یا خیر. از آنها بخواهید فرآیند تصمیم گیری را توضیح دهند. به دنبال درک اینکه چگونه اطلاعات را پردازش میکنند و کدام عناصر حیاتیتر هستند. روی آنها متمرکز بمانید و با هر چیز دیگری بیرحم باشید. اگر آنها به سه رقم اعشار نیازی به پاسخ ندارند، جرأت نکنید آن را به این شکل ارائه دهید. با آنها شریک شوید و با آنها همکاری کنید.
برای هرس کردن زمان بگذارید. هنگامی که فکر می کنید کارتان تمام شده است، به تمام عناصر طرح یا مدل یا صفحه اسلاید یا پست وبلاگ خود نگاه دقیقی بیندازید و شروع به برش کنید. اجازه دهید ویژگی های مختلف برای جلب توجه شما رقابت کنند و فقط افراد قوی زنده بمانند. آنچه باقی می ماند جوهر زیباست.
حداقل شقایق را در نظر داشته باشید. با گذشت زمان، شما شروع به کسب شهرت برای تفکر روشن خواهید کرد. ایده های شما وزن بیشتری خواهند داشت و محصولات شما بیشتر مورد استفاده قرار خواهند گرفت.
پس شقایق را به خاطر بسپارید. بشنوید که شاخک هایش در جریان زمزمه می کنند: “کمتر، بیشتر…”
*این موضوع هنوز رعایت نشده است، اما من در قلبم معتقدم که باید درست باشد.